• حکمت ها
  • در باره قضاء و قدر
مترجم : سید علی نقی فیض الاسلام

در باره قضاء و قدر

75.(وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ (عليه السلام) ) لِلسَّائِلِ الشَّامِيِّ لَمَّا سَأَلَهُ أَ كَانَ مَسِيرُنَا إِلَى الشَّامِ

«1120»

بِقَضَاءٍ مِنَ اللَّهِ وَ قَدَرٍ بَعْدَ كَلَامٍ طَوِيلٍ هَذَا مُخْتَارُهُ . وَيْحَكَ لَعَلَّكَ ظَنَنْتَ قَضَاءً لَازِماً وَ قَدَراً حَاتِماً وَ لَوْ كَانَ ذَلِكَ كَذَلِكَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ وَ سَقَطَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِيدُ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْيِيراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِيراً وَ كَلَّفَ يَسِيراً وَ لَمْ يُكَلِّفْ عَسِيراً وَ أَعْطَى عَلَى الْقَلِيلِ كَثِيراً وَ لَمْ يُعْصَ مَغْلُوباً وَ لَمْ يُطَعْ مُكْرِهاً وَ لَمْ يُرْسِلِ الْأَنْبِيَاءَ لَعِباً وَ لَمْ يُنْزِلِ الْكُتُبَ لِلْعِبَادِ عَبَثاً وَ لَا خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا (ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ) .


ص1120

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است (در باره قضاء و قدر) به مرد شامىّ كه از آن بزرگوار (پس از بازگشت از جنگ صفّين) پرسيد: آيا رفتن ما به (جنگ اهل) شام بقضاء و قدر از جانب خدا بود (امام عليه السّلام فرمود: سوگند به خدائى كه دانه را زير خاك شكافت و انسان را آفريد گام ننهاديم بجائى و به درّه اى سرازير نشديم مگر بقضاء و قدر، شامىّ گفت: پس رنج ما در اين سفر پاداشى ندارد «چون باختيار نبوده» امام عليه السّلام فرمود: اى شيخ خدا بزرگ گردانيد پاداش شما را در رفتنتان كه مى رفتيد و در باز گشتتان كه بر مى گشتيد و در هيچ حال مجبور نبوديد، شيخ گفت: چگونه است با اينكه قضاء و قدر ما را ميراند امام عليه السّلام) پس از (اين) سخن دراز كه آنچه را ما از آن اختيار نموده ايم اينست (فرمود): 1-  ويحك (خدا بتو رحم كند) شايد تو قضا و قدر لازم و حتمىّ را (كه بايد انجام گيرد) گمان كردى، اگر چنين بود پاداش و كيفر نادرست بود، و نويد بخير و خوبى (بهشت) و بيم بشرّ و بدى (دوزخ) ساقط مى گشت (و از جانب خدا براى گناهكار كيفر و براى فرمانبر پاداش تعيين نمى شد، و نيكوكار بستودن

ص1121

و بدكار به نكوهش سزاوار نبود، اين گفتار بت پرستان و پيروان شيطان و گواهان دروغ و كوران از راه صواب و حقّ است و ايشان قدريّه و مجوس اين امّتند. ناگفته نماند كه لفظ قدرىّ در اخبار ما به جبرىّ و تفويضىّ هر دو گفته ميشود، و مراد در اينجا جبرىّ است كه مى گويد: كارى كه هر بنده اى انجام دهد به اراده و اختيار خود نيست بلكه بتقدير و مشيئت خدا مجبور است بخلاف تفويضىّ كه قدرت خداى تعالى را منكر است و مى گويد: خداوند بنده را امر و نهى نمود و بخود واگذارد كه بكنند يا نكنند استقلال دارند، خلاصه امام عليه السّلام فرمود:) 2-  خداوند سبحان بندگانش را امر كرده با اختيار و نهى فرموده با بيم و ترس (از عذاب) و تكليف كرده (بكار) آسان (كه به رغبت انجام دهند) و دستور نداده (بكار) دشوار (تا در انجام آن مجبور نباشند) و كردار اندك را پاداش بسيار عطا فرموده (كه اين خود لازمه اختيار داشتن است) و او را نافرمانى نكرده اند از جهت اينكه مغلوب شده باشد (زيرا بر بندگانش قاهر و غالب مى باشد) و فرمانش را نبرده اند از جهت اينكه مجبور كرده باشد (بلكه همه را اختيار داده و اسباب هر كار را آماده ساخته است) 3-  و پيغمبران را از جهت بازى نفرستاده (بلكه آنها را فرستاده تا اطاعت كنندگان را ببهشت مژده داده و نافرمانان را از دوزخ بترسانند) و كتابها (مانند تورية و انجيل و قرآن) را براى بندگان بيهوده نفرستاده (بلكه آنها را فرستاده تا بدستور خدا آشنا باشند) و آسمانها و زمين و آنچه در آنها است را بيجا نيافريده (بلكه همه آنها را به حكمت آفريده، پس چگونه ميشود كه حكيم درست كردار كسيرا مجبور سازد، در قرآن كريم س 38 ى 27 مى فرمايد: ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا، فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ يعنى) آن گمان كسانى است كه كافر شدند و نگرويدند، پس واى بر آنانكه كافر شدند از آتش (پس شيخ گفت: قضاء و قدر چيست كه ما نرفتيم مگر بسبب آن فرمود: آن دستور و حكم خداوند است پس از آن اين آيه را قرائت نمود س 17 ى 23: وَ قَضى  رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ يعنى پروردگار تو حكم فرموده كه جز او را نپرستيد. پس شيخ خوشنود از جاى خود برخاسته گفت: أنت الإمام الّذى نرجو بطاعته  يوم النّشور من الرّحمن رضوانا أوضحت من ديننا ما كان ملتبسا جزاك ربّك عنّا فيه إحسانا يعنى تو امام و پيشوايى هستى كه با پيروى از تو روز رستخيز رضا و خوشنودى خداوند بخشنده را اميدواريم، آنچه از دين و كيش ما پوشيده بود آشكار ساختى، پروردگارت از جانب ما در اين خدمت بتو پاداش نيكو عطا فرمايد).